Sonntag, 2. November 2014

گل ها و گاوها!ـ



نوشته ای از: ملیحه رهبری

گــل ها وگــاوها

تقدیم به گل های سوخته در اسید.

دشت پٌراز سبزه وگل بود. مگس ها دور وبَرگل ها می پریدند. زنبورها وز وز می کردند وبلبل ها آواز می خواندند. گاوها وگوسفندها درحالِ چرا بودند. چند گل ناز درکنارهم ایستاده وگاوها را نگاه می کردند.
 گل اولی به گل دوم گفت:« نگاه کن آن گاو قهوه ای را، چند روزی است که با چشم های درشتش منو نگاه می کنه. فکر کنم که هوس کرده، ما رو بخوره. می ترسم سراغمون بیآد.
گل دومی گفت:« آره، راست می گی!»
گل اولی گفت:« به نظرم از ما خوشش آمده. حس می کنم که دلش می خواهد با دندان های سفتش ما رو محکم از ریشه بیرون بکشه. شاید هم بخوره. گاو ازگٌل چیز بیشتری نمی فهمه!»
گل دومی گفت:« خوب گاوه دیگه! بازهم گوسفندها! آنها بهتر هستند. با نگاهشون ما رو زهره ترک نمی کنند. اصلا بلد نیستند گل ها را بترسونند. اما گاوها و بزها مثل هم هستند.»
گل سومی که به حرف های دوتا گل گوش می داد، گفت:« این گاوه هرسال می آد و منو می خوره. اولش چند روز منو نیگا می کنه تا زیاد ازش نترسم. هر روز کمی جلوترمی آد وبالآخره یکروز صبح وقتی که تمام سرو روی منو شبنم پوشونده وچشم های من هنوز درست باز نشده اند، می آد جلو وبا دندان های سفت ودهان بدبوش منو می خوره. اول زیر دندونای سفتش له ام می کنه، بعد منو می فرسته توی معده اش و تمام سر وصورت گلم را اسید می پاشه و ساقۂ نازم رو در اسید حل می کنه. فکرشو بکن چه دردی باید تحمل کنم. »
گل دومی گفت:« گاوه دیگه! هیچی نمی فمه! باید علف ها رو بخوره نه گل ها را!
گل اولی زد زیر گریه وگفت:« حیف از قشنگی ولطیفی و زیبایی ما که با هوسِ یک گاو نابود می شه؟ گل کجا و اسید معدۂ گاو..!؟
گل دومی گفت:« یکی باید جلوی گاوها را بگیره!»
گل سومی گفت:« وقتی صدای گل ها در نمی آد، صاحب گاوهم کاری نمی کنه!»
گلی که خاموش بود به سخن درآمد وگفت:« صاحبان گاوها آنها را پرورش می دهند برای منافع خودشون. برای گل ها کاری نمی کنند.»
گل دوم گفت:« همین گاوها هم آخرش سلاخی می شن و سرشون میره زیر تیغ!»
گل اولی گفت:«حق شون است! گاوها!»
گنجشگ ها وبلبل ها وحتی زنبورها..صدای گفتگوی گل ها را شنیدند. دور گل ها جمع شدند وگفتند:« ناراحت نباشید. ازفردا ما مواظب شما هستیم. ما خیلی کوچکترازگاوهاهستیم اما ازفردا منقارمون را باز می کنیم وهرگاوی که یک قدم به سوی شما برداره با نوک تیزمون چشمای هیزش را درمی آریم تا هوس خوردن گل ها وحل کردنشان در اسید را نکنند! بدون شما چمن هیچ لطفی نداره.»
 زنبوره گفت:« من تٌخم چشمش را در می آرم.»
گل اولی با خوشحالی گفت:« صاحبانِ گاوها نمی تونند صدای مظلومیت ما رو بشنٌفند اما دوستان خودمون آن را شنیدند و به کمک ما آمدند.»
گل دومی گفت:« ما فکرمی کردیم که هیچکی زورش به گاوها نمی رسه اما گاوها هم نقاط حساس دارند.»
گل چهارمی گفت:« دربرابر زورهیچکس بی سلاح خلق نشده، باید راهش را پیدا کرد.»
ازفردا دشت وچمنِ پٌر ازغلغلۂ  بیدارِ پرندگان شده بود. گنجشک ها فقط جیک جیک نمی کردند بلکه مواظب گل ها هم بود. بلبل ها فقط مست ازعطر گل ها نبودند، مواظبشان هم بودند. زنبورها فقط شیرۂ گل ها را نمی مکیدند بلکه مواظبشان هم بودند. اگر گاوی یک قدم به سوی گل ها بر می داشت، یک گله زنبور به سمتش حمله ور می شدند. خلاصه گل های مظلوم چنان کس وکاری پیدا کرده بودند که هیچ گاو وگوسفند وبز وخری جرأت نزدیک شدن به گلستان و بوستان آنها را نداشت. گاوهای هرزه به چراگاه وآخورشان عقب رانده شدند.

پایان!
22اکتبر2013 برابر با  30 مهرماه 1393

Keine Kommentare: